غرق شده ام.غرق تنهایی هایمغرق دلتنگی ها و دیوانگی هایم.غرق شده ام در دریای عشقی ک سهمم از ان تنها همین  تنهایی ها بود و بس.من اکنون دخترک تنهایی هستم ک سالها پیش قلب خود را اهدا کرد ب پسرک بیمعرفتی ک چیزی از عشق نمیدانست.دخترکی ک تمام وجودش نابود شد از بیمعرفتی معشوقه اش.قلبی در سینه ام نمی تپد.قلبی ک با تپش های تندش مرا کلافه کرده بود اکنون هیچ نمیزند.قلب عاشقم آنقدر تند تپیدی ک خود خسته شدی چ انتظاری از معشوقه ات داری.ک او اکنون سراغت را بگیرد.تو خود را فراموش کردی چ انتظاری از او داری اویی ک از همان اول تو را نادیده گرفت .قلب بیچاره من چ ساده بودی.چ زود خودت را باختی و مرا نابود کردی.چ زود شکستی.تو باید دوام می اوردی.چ زود جا زدی.شکستی و تمام شدی.من ماندم و روزهایی ک ب امید رسیدن شب سپری کردم تا ب آغوش تنها همدمم بروم.آری پس از او تنها بالشتم مرا در آغوش میگیرد و تنش پذیرای اشک های من است.تو پس از شکستن تمااام شدی.از این عشق رها شدی.اما من چه. کاش من هم بعد او تمام میشدم.کاااش چشمانم پس از او ب روی دنیا باز نمیشد تا نبینم جای خالیش را.کااش اویی وجود نداشت ک من اینگونه بی تابش شوم.کاش همان وقت ها ک میگفت دوستم دارد‌.همان وقت ها ک برایم از زیبایی عشق میگفت نفس هایم ب آخر میرسید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها